" جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره ی قسمت اوضاع چنین باشد"
مرگ چیز بدی نبود
وقتی زنده گی
زیر پوستمان ورم می کرد
سرها از طناب های پوسیده آویزان
روزی هزار دفعه مردیم و زنده شدیم
باید به جای رفتن به ماه
کشف بهتری می کردیم
مثلا زنده گی را
تا گاهی بتوان
مثل لباس های کهنه،
دور انداخت و از نو خرید
افسوس مان شدند
دیروزهای بدتر از امروز
فقط حشرات بیشتری کشف کردیم
مرض هایی جدید
شکل مردن را عوض کردیم.
زنده گی چیزی نبود
جمعه تمام شود و شنبه از راه برسد
زنده گی
ما بودیم!
پوست و گوشت و استخوان مان را
قمار کردیم.
دوستان وبلاگ پویا وخوب مهدی آخرتی عزیز را از دست ندهید
ودیگر اینکه جلسات خوب معاصر خوانی به کوشش وزحمات آقای آخرتی
دوباره راه افتاد .
این وبلاگ با گزارش این جلسه که شعری از شاملوی بزرگ است به روز شده
وهمین طور وبلاگ فاطمه خمر عزیز هم به روز است
- ۰۱/۱۰/۱۴