دانلود اهنگ

دانلود اهنگ جدید

دانلود اهنگ

دانلود اهنگ جدید

دانلود اهنگ,دانلود اهنگ جدید, دانلود البوم جدید, دانلود فول البوم, دانلود فیلم, دانلود سریال, اهنگ جدید, متن اهنگ,

۱۱ مطلب در دی ۱۴۰۱ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

  غروب  بچه ها را از کوچه جمع می کرد

 
    ولوشدن سایه ی انجیر توی حیاط

 

   پهن شدن عطر هندوانه زیر تاق مهتابی

 

 

   پدربزرگ را به خانه می آورد

 


  او طعم آبنبات های توی جیبش بود


  در ایوان می نشست و به آجرهای گرم تکیه می داد

 

   که از مخده بدش می آمد

 

  مابرایش

  بره آهوهای روی گلیم 

  بالا و پایین می پریدیم

 

  تا او پکی به سیگارش بزند

  و لبخندی به ما..


  آه خاطرات

 

  خاطرات

 

  استخوان های لای زخم


  این روزها که  پدر  طعم  قهوه ی تلخ است

 

  تیر می کشد تا صبح

 

 

 مادرم سالهاست

  چمدان بسته  ست

 


   منتظر مانده ام لا اقل رودی برسد

                                            خفه ام کند

 

  من رد زخمی ام

  روی دست زندگی مانده

 

 

 

دلتنگتان بودم خوشحالم که آمدم و همه ی دعوت هارا به شوق خواندم هرچند بی سرصدا و بی رد پا..

ممنون که کنارم هستین..

 

درگذشت استاد محمد قهرمان رو هم تسلیت میگم یادش گرامی

" غم نیست اگر روزی من غم شده باشد

ترسم که ز رزق دگران کم شده باشد

در خاطر من شادی آمیخته با غم

عیدیست که همراه محرم شده باشد"

  • m3hrd4d gh
  • ۰
  • ۰

 

تو سرزمین منی

دورو دست نیافتنی

سرزمینی که پرچمی بردار ندارد

 

روز پرنده ای سپید برشانه هایت

ماه در آسمان چشم تو بیداد می شود

 

 

دنیا

      روسپی خانه ی مهوعی ست

                                             بیا

                                           پیدایم کن

                                          در گریه های کودکی

                                        زیر بازارچه ای شلوغ

                                              

                               پیدایم کن

                                             بر اندوه سایه ی زنی

                                              فرو رفته در مردمک غروب

 

 

من صدای کلاغ ها نبودم

رعشه هایی خراب شده ، سر این

                                      بام و درخت و خیابان ها

                                               

                                                    آفتاب پیراهنم بود

 

بگو اما  وقتی غم

گلوی این روزها را گرفته

چطور به تو فکرکنم؟

                    به دستم دور بازویت؟

به بوسه و خنده

به لبانت

           که دوستت دارم بود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اینجا بدون دعوت در سکوت و غریبانه برای دلتنگی های من به روز می شود

 

دعوت ها را حتمن خواهم خواند

ممنون و عذر .

  • m3hrd4d gh
  • ۰
  • ۰

"من به مرگم راضی ام اما نمی آید اجل

بخت بد بین از اجل هم ناز می باید کشید"

 

 

 

 

 

 

 

 

 

می خواهم خودم باشم

همین خط خطی های خسته

 

شعر به هیچ دردی نمی خورد

وقتی انگشت های غمگین زنی

                                      پشت آن باشد

 

کلمات را شکسته بسته بنویس

تا درد کمتری بکشند این شعر ها

 

دستانم

         خاطرات زیادی را به یاد می آورند

اشاره به دور دست هایی

که پیرم می کند.

 

باید خودم  را به باد بدهم

شاید

نجاتم دهد از این قفسی

که گاهی از آن بیرون می زنم

مثل درد راه می روم زیر پوست شهر

چطور بر می گردم؟

وکلیدش را

 در جعبه ی جواهراتم نگه می دارم!

 

نمی خواستم

نمی خواستم

ادامه ی جوی آبی باشم در گودال.

  • m3hrd4d gh
  • ۰
  • ۰

" جام می و خون دل هر یک به کسی دادند

 

در دایره ی قسمت اوضاع چنین باشد"

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مرگ چیز بدی نبود

وقتی زنده گی

زیر پوستمان ورم می کرد

سرها از طناب های پوسیده آویزان

روزی هزار دفعه مردیم و زنده شدیم

 

 

 

باید به جای رفتن به ماه

کشف بهتری می کردیم

مثلا زنده گی را

تا گاهی بتوان

مثل لباس های کهنه،

 دور انداخت و از نو خرید

 

 

 

 

افسوس مان شدند

دیروزهای بدتر از امروز

فقط حشرات بیشتری کشف کردیم

مرض هایی جدید

شکل مردن را عوض کردیم.

 

 

 

 

 

زنده گی چیزی نبود

جمعه تمام شود و شنبه از راه برسد

 

 

زنده گی

              ما بودیم!

پوست و گوشت و استخوان مان را

قمار کردیم.

 

 

 

 

 

دوستان وبلاگ پویا وخوب مهدی آخرتی عزیز را از دست ندهید

 

ودیگر اینکه جلسات خوب معاصر خوانی به کوشش وزحمات آقای آخرتی

 دوباره راه افتاد .

این وبلاگ با گزارش این جلسه که شعری از شاملوی بزرگ است به روز شده

 

 

                                             « معاصرخوانی»

 

وهمین طور وبلاگ فاطمه خمر عزیز هم به روز است

  • m3hrd4d gh
  • ۰
  • ۰

قصد نداشتم اینجا رو  به روز کنم

اما نمیدونم چرا ناخود آگاه رفتم تو وب دوستم که تازه ازبینمون رفته و نوشتم :

 

باور نمی کنم که دیگه کسی نیست اینجا رو به روز کنه
باور نمی کنم دوست خوب و شریفم که دیگه نیستی
وای این  تویی مردی... وما جا موندیم

چه طور گریه کنم کسی صدامو نشنوه و نپرسه چرا گریه میکنی
ومن چطور بگم دوستی داشتم که روزها ست مرده...

مرده و من بی خبرم..


همیشه با کنایه تلخ اما خنده آور می نوشتی

می خونم اما خندم نمی گیره جز گریه چیکار میشه واسه از دست رفته هامون ،کرد؟


چرانشد یه کتاب اکبر اکسیر بخرم و بهت هدیه بدم
می دونم این رسم دوستی و هم مسلکی نبود
اما تو هم رسمشو به جا نیاوردی و بی خبر ...ناغافل...

هفته پیش تو جلسه معاصر خوانی دیدمت

انگار اومده بودی اونجا ومن خیال کردم به یادت افتادم..

با خودم گفتم برم و براشون کامنت بذارم که چرا نیستین و جلسات راه افتاد دوباره تشریف بیارید..

اما این کا رو نکردم.افسوس...

اونروز من روحتو دیدم..آره مطمینم اونجا بودی

 

حرفی نیست حمید کارآمد...

تونیستی...

و اتفاق تازه ای نیست مرگ

حرفی نیست جز بغض بغض بغض..

 

 

شاید آرومم کنه این بند:

 

"اشک همان انسان است وانسان بی اندوه

تنها خاطره ای از انسان است"

 

 

 

  • m3hrd4d gh
  • ۰
  • ۰

دنیا قفس است ،

وقتی هر پرنده ای سقف پرواز دارد

 

 

 

 

 

....

 

 

 

 

سنگی بیاور شیشه های خسته را بشکن

دیگر نماند زخم ها در زیرِِ پیراهن

 

این آسمان ها سقف پرواز پرنده هاست

باید برای یک قفس پرواز جنگیدن

 

آری تبر! این سرنوشتِ هر سپیداری ست

تا جنگلی را پر کند از خواب تیرآهن

 

یا سیب ها از شاخه می افتند و یا کالند

من سیب سرخِ نارسم ، تصویری از یک زن

 

من یک زنم ، آری زمین را خوب می فهمم

باید ببارند ابرها در زخم های من

 

باید که اسبی زین کنم بی در کجا باشم

تا بگذرم از خواب تلخ ِ هر چه اهریمن

  • m3hrd4d gh
  • ۰
  • ۰

یه جایی هست که باید بایستی !


یه جا یی هم هست که باید بری !!!


اما خدا نکنه جای این دوتا با هم عوض بشه چون دیگه تا آخر عمر بدهکار

خودت میشی . . .

دلـتـنـگـی...؟ حـاضـر √
تـنـهـایـی...؟ حـاضـر √
غـــم...؟ حـاضـر √
جــدایـی...؟ حـاضـر √
عــشـــق...؟
بـلـنـدتـر مـیـخـونـم، عـــشـــق...؟ غـایـــــــب ×
بـاز هـم نـیـامـده..؟
غــیــبـتـش خـیـلـی وقـتـه از حـدِ مـجـاز گـذشـتـه..
مـیـلـیـاردهـا ضـربـدر کـنـارِ اسـمِ زیـبـاش خـورده .. امـــّــا..

امــــّـــا ... نـمـیـشـه اِخــــراجــش کــــرد

شهر من اینجا نیست !
اینجا…
آدم که نه!
آدمک هایش , همه ناجور رنگ بی رنگی اند!
و جالب تر !
اینجا هر کسی
هفتاد رنگ بازی میکند
تا میزبان سیاهی دیگری باشد!
شهر من اینجا نیست!
اینجا…
همه قار قار چهلمین کلاغ را
دوست می دارند!
و آبرو چون پنیری دزدیده خواهد شد!
شهر من اینجا نیست!
اینجا…
سبدهاشان پر است از
تخم های تهمتی که غالبا “دو زرده” اند!
من به دنبال دیارم هستم,

شهر من اینجا نیست…شهر من گم شده است!

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﺑﺎ "ﺑﻰ ﺗﻮ" ﺑﻮﺩﻥ ﮔﺬﺷﺖ نیامدی

ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ "ﯾﺎﺩﻡ" ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ.

کاش زندگی از آخر به اول بود..
پیر بدنیا می آمدیم..
آنگاه در رخداد یک عشق جوان میشدیم..
سپس کودکی معصوم می شدیم ودر،
نیمه شبی با نوازش های مادر آرام میمردیم...!!!

بیخیال من!
بیخیال دلم!
بیخیال همه چی
دیگه حال مردن هم ندارم..........

  • m3hrd4d gh
  • ۰
  • ۰

خسته ام....
خسته ام . . . 

نه اینکه کوه کنده باشم ها، نه!

دل کنده ام. . . . . .

 

تنهایی من...
قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق

عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست.

چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!

که هر بار ستاره های زندگیت را با دستان خود راهی آسمان پر ستاره کنی

و خود در تنهایی و سکوت با چشم های خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی

و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی

و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری....

 

بعضی وقتها وقتی با غم هات سر شاخ میشی....

وقتی حس کم آوردن توی دلت به نقطه جوش میرسه....

وقتی هم میخوای بمونی هم بری

فقط این جمله رو تا آخر عمر تکرار میکنی.....:

"آخه تاااااااااااااااااا کی؟؟؟؟؟؟؟"

 

به بازار سیاه رفتم

برای خرید عشق

اما

در ابتدای ورودم رو کاغذی خواندم

در غرفه ی هوس بازان

عشق را به حراج گذاشته اند

به قیمت نابودی پاکبازان!!!!!


دل های پاک خطا نمی کنند

فقط سادگی می کنند . . .

و امروز سادگی پاک ترین

خطای دنیاست . . . . . .

زندگی

شــک نـدارم هـمـین روزها ...

هیـچ گـرسـنه ای باقی نمــــی ماند ...

هـــمه سیــــر مـی شـوند,

از زنــدگی ...

 

از این تکرار ساعت ها

از این بیهوده بودن ها

از این بی تاب ماندن ها

از این تردیدها

نیرنگها

شکها

خیانت ها

از این رنگین کمان سرد آدمها

واز این مرگ باورها و رؤیاها

پریشانم

دلم پرواز میخواهد

 

 چه سخت است این دانستن ها ...
گــاهـی ...

فقــط از کــل دنیـــــا

دلت یکـــی را مـی خــواهــد ...

و مـی دانـــی

تـا ابــد هـم کـه ،

خـدا خـدا کنــی

بــه دستـش نمــی آوری ...

مـی دانـی کـه ،

بــایــد بگــذاری و بگــذری ...!

و چـه سـخت است ،

این دانسـتن ...

خـــــــدایا ...

قسمت و حکمتت رو بگذار..

واسه اونهایی که درکـــــش میکنن...

واسه من ...

لـــــطفا فقـــــط معجزه کن....

  • m3hrd4d gh
  • ۰
  • ۰

شعر دوم

شـاد بـودنِ بـۍ هـیچ 
دلیلـۍ را
امتـحان ڪنیم تـا 
در آن اسـتادشـویـم،
هـمان گـونـہ
ڪہ در غمـگـین
بـودن ِبـدون دلـیـل 
بـہ مـ‌هـارت رسـیده ایـم
دلتون شاد
لبتون خندون
"عصرتون زیبا"

 

ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺗﻮ

ﺗﻼﻃﻢ ﺩﺍﺭﺩ

ﺑﺎ ﺧﯿﺰﺵ ﻣﻮﺟﻬﺎ 

ﺗﻔﺎﻫﻢ ﺩﺍﺭﺩ

ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ 

ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﻮﺭ ﺍﺳﺖ

ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﭼﮑﺎﺭ 

ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺍﺭﺩ

 

 

هیچ چیز سر جایش نیست
مثلاً تویى که
الان
زیرِ این باران 
باید کنارم باشى و
نیستى...
مثلاً منى که
تا الان
باید فراموشت میکردم و
نکردم

 

همیشه نه ، 
ولــے گاهــے
میان بودن و خواستن فاصله می افتد،
بعضـــے وقتها هست که 
کســے را با تمام وجود می خواهـے
ولــے
نباید کنارش باشــے

  • m3hrd4d gh
  • ۰
  • ۰

شعر اول

شادی هایت را
بر صورت من بریز فروردین من!
و اضافه هایش را
پست کن برای کسی که بهاری ندارد.

حال من 
به احوال پرسی تو بستگی دارد!
تو اگر حالم را بپرسی 
مگر میشود بگویم بدم؟!
اصلا مگر میشود تو باشی 
و من 
خوب نباشم؟!
تو فقط باش...
من اثبات میکنم که بدی 
در دنیا وجود ندارد!

 

آدمیزاد فقط با آب و نان و هوا نیست 
که زنده است
این را دانستم و می‌دانم
که آدم به آدم است که زنده است،
آدم به عشق آدم
زنده است

 

با بعضیها حالِ آدم یک جوری می‌شود
یک جورِ خوب...
از آن خوبهایی که شبیه خوردن آب یخ وسط گرمای تابستان است، یا شاید هم شبیه خوردن گوجه سبز با نمک است که به تلخی هم نمی‌زند،
شبیه قدم زدن در زیر باران...

می‌دانی آدم خیالش یک جورِ خاص راحت است، راحت از آن که خوبیشان هیچ‌وقت ته‌نشین نمی‌شود... این جور آدمها شبیه فرش رنگ به رنگ نمی‌شوند،
شبیه باران می‌مانند !
همین قدر لطیف...
همین قدر آرام...
همانقدر دلنشین...

 

-صبح می بوسم تو را ، 
شب توبه میگیرد مرا !

صبح مشتاقم 
ولی ؛
شب حال استغفار نیست....

 

درد داردوقتی تمام عاشقانه هامو مینویسم دیگران به یاد عشقشون می افتنداما تو بی خیالی…

بغل را دست کم نگیرید
بغل،آن هم از نوع سفت و محکمش
روح و روان را تازه میکند
این روزها،فقط به روبوسی اکتفا نکنید
همدیگر را به آغوش بکشید
دوست داشتن را بهم سرایت دهید

 

چﻪ ڪﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺩﻟﻢ 
ڪﻪ ﻧﺒﺾ ﻣن
ﺻﺪﺍﯼ ﺗﻮﺳﺖ؟
ﭼﻪ ڪﺮﺩﻩ ﺍے ﺗﻮ ﺑﺎ ﺳﺮﻡ 
ڪﻪ ﻓڪر ﻣن 
ﻫﻮﺍے توست..

 

همه ی ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎ 
ﯾﮏ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍصلی ﺩﺍﺭﻧﺪ:
ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﺸﻮﯾﺪ 
کسی ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻨﺪ
ﺑﺨﺼﻮﺹ،
ﻭقتی ﮐﻨﺎﺭﺵ هستید!

 

میدانی؟ 
هیچ کس، هیچ چیز
را واقعافراموش 
نمی کند!!!!
فقط آدم ها یک 
وقت هایی،
از به یاد آوردن
خسته می شوند..!

 

برای عاشق تو شدن 
هیچ بهانه ای لازم نیست! 
هر چه باشد٬ 
میان این همه الفبا٬ 
تنها تویی که حرف نداری...

 

دوســت داشـتن یــک زن

دَلـیـلی نـمی خواهد

امــا ،،،،،

دِلِ یَـــلـی میــخــواهـد ..!

  • m3hrd4d gh